به نام خدا
سنجش خرد نظری
"هیچ گونه گزارش اصیلی از تاریخ فلسفه نمی تواند به تاریخ محض بپردازد. بررسی گذشتهی فلسفی باید با جهت گیری تازه و با انتقاد از خود همراه باشد."- کاسیرر، فلسفه ی روشنگری
قرار شده بود که در تفسیر جمله ی بالا چند خطی بنویسیم. مثالی به یادم آمد. شاید به بحث بی ربط باشد، ولی برای بیان موضوع به نظرم بهترین راه رسید. جمله ای به یادم آمد: " إنّ النساء نواقص العقول".
این جمله را همه شنیده ایم. و در کل متن آن نامه به نظر ما مهمترین جمله است. به وضوح این جمله بیانگر یک تعدی به زنان است. و باعث شده که زنان نسبت به مردان کوچکتر شوند و احتمالا مانع پیشرفت زنان شده و نابرابری جنسی و غیره و غیره. این ها همه اتهام های واردی است. ولی به دلایل کلامی دل ما نمی خواهد که این انتقادات را بپذیریم. دفاعهایی هم صورت گرفته است. بعضا می گویند، باید سند این عبارت دوباره بررسی شود و احتمالاً کلام معصوم نباشد. یا اینکه می گویند این عبارات باید در کنار جملات قبلی و بعدی آن خوانده شوند که در آن ها گفته شده که زنان آرامش قلب هستند و... نمی خواهم جهت گیری در مورد این قبیل اظهار نظرها داشته باشم، چه بسا که ممکن است درست باشند. این بحث موضوع من نیست. ما با یک گزاره روبرو هستیم. از این گزارهها زیاد است. گزارههایی که مربوط به گونهای تفکر یا فلسفهی خاص پیش از ما بوده است. و ما می خواهیم آن ها را مطالعه کنیم. من می خواهم به این بیاندیشم که چگونه باید با چنین گزاره هایی روبرو شد و شاید از این مسیر بتوان راهی را برای فهم جمله ی کاسیرر باز کرد. برای قدم زدن در این مسیر ابتدا باید به امکانات خرد خود فکر کنیم. به اینکه ما چگونه می توانیم چنین عبارتی را بفهمیم. البته اگر به دنبال فهم باشیم.
"إنّ النساء نواقص العقول". نمی دانم شاید این عبارت مشکل سندی داشته باشد( که البته احتمالا اینطور نیست.) یا شاید با ارجاع آن به جملات قبلی و بعدی معنای دیگری پیدا کند. ولی اگر فعلا نخواهیم این ها را درنظر بگیریم و بخواهیم به این جمله به تنهایی فکر کنیم. مواردی به ذهنم می رسد که آنها را بیان می کنم. اگر به جای این جمله می داشتیم. "إن الرّجال نواقص الاحساسات". چه می شد؟ آیا این جمله بیانگر یک تعدی به مردان می بود، یا باعث کوچکتر شدن مردان یا مانع پیشرفت مردان و نابرابری جنسی و غیره و غیره می شد؟ احتمالا پاسخ منفی است. شاید به این دلیل که مردان ظرفیت انتقاد پذیری بیشتری دارند. پس اگر این جمله به این صورت می بود چه؟ "إن النساء نواقص الاحساسات" آیا باز هم آن اتفاقات می افتاد؟ به نظر باز هم جواب منفی است. پس احتمالاً مشکل پیش از آنکه بخواهد در مرد یا زن باشد، در عقل است. اگر میگفتند " إنّ الرجال نواقص العقول" چه می شد؟ به نظرم به من به عنوان یک مرد بر میخورد. مثل اینکه مسئله عقل است. ما فهمی از عقل داریم. مثل اینکه انسان یعنی عقل، و اگر انسانی کم عقل باشد، احتمالا وی کمتر انسان است. و اگر عقل کسی زیر سوال برود احتمالا انسانیت وی زیر سوال رفته است. و زیر سوال رفتن انسانیت هم که دیگر واویلاست.
در این وضعیت به نظر ما با تناقضاتی روبرو هستیم. تناقضاتی با جمله هایی که هرچه می سنجیمشان دارای خطاهایی است که از گویندگان آن ها بعید است. این خطاها خیلی اساسی است. این خطاها خیلی بنیادی است. اگر امکانات خرد خود را نشناسیم و در کار شناخت نیروهای فکری خود نکوشیم این خطاها ما را به جایی میرساند که عبارات را خیلی ساده لوحانه و غلط می دانیم. و با این کار به یک پیروزی خودخوانده نسبت به تمام تفکرات پیشین خود میرسیم. این پیروزی فکری نسبت به تفکرات پیشین احتمالا غلط است. ولی مهمتر از اینکه دلمان فعلا برای غلط یا درست بودن بسوزد، باید نگران این باشیم،که یک چنین نگاهی ما را از فهمیدن دور می کند. اگر ما در پی تعقل هستیم. اگر بی عقلی برای ما مساوی انسان نبودن است. اتفاقا این انتقاد به ما بیشتر وارد است. باید به این فکر کنیم که چقدر از عقل خود درست استفاده می کنیم. در مواجههی با این جمله می توان لحظه ای درنگ کرد، می تواند لحظه ای شک کرد. شاید معنایی که ما از عقل مراد می کنیم. همانی نباشد که در آن جمله مد نظر بوده است چه؟ شاید آن جمله در زمان خود و در آن نامه آنقدر هم مهم نبوده باشد؟ شاید اگر به کسی ناقص العقل گفته میشده آنقدر هم فاجعه نبوده است؟ کما اینکه اگر در دوران ما به کسی گفته شود ناقص الاحساس است فاجعهای رخ نمی دهد. شاید چیزی که مهم بوده تقوا باشد نه عقل! این احتمال قابل تامل است.
به نظر ما در قضاوت در مقابل جمله مان عجله کردیم. شاید ما نفهمیدیم. علت این نفهمیدن شاید این بوده است که ما فقط تاریخ آن دوران خواندیم با فهمی که در دوران خودمان داریم. شاید ما نتوانستیم خود را به آن دوران ببریم. شاید نشد که ما به آن دوران برویم و از آن منظر دوران خودمان را هم نقد کنیم و با در نظر گرفتن این دو نقد به یک تفاهم صحیح برسیم. شاید ما نفهمیدیم که:
"هیچ گونه گزارش اصیلی از تاریخ فلسفه نمی تواند به تاریخ محض بپردازد. بررسی گذشتهی فلسفی باید با جهت گیری تازه و با انتقاد از خود همراه باشد."