یادداشت جلسه چهاردهم؛ محمدجواد خضرایی
بسم الله الرحمن الرحیم
به آزمونِ تجربه در آمدنِ علم، جزو علم می شود!
جلسه چهاردهم به تاریخ 31/5/94
فلسفه سده هفدهم، دیگر خود را به مثابه تماشگر صحنه نمایش خلقت نمی پنداشت، بلکه در صدد بود پرده از راز طبیعت بردارد. او می خواست با نگریستن به پشت پرده ها، سر از اسرار خلقت در بیاورد و بتواند مکانیسم حاکم بر آن را کشف نماید. دکارت در این مسیر حرکت می نمود و سعی می کرد به عناصر تازه کشف شده، قواره ای یکپارچه بیاویزد و آن ضرب آهنگ های نو و گسیخته را تا یک موسیقی کلی پیگیری نماید. برای او دیگر وقایع، حاصل جمع رویدادها نبود، بلکه برای شناخت آن ها، می بایست مجموعه رویدادها را ذیل یک اصول کلی، درک نمود.
این ایده تا سده هجدهم به پیش رفت، اما هماره با اعوجاج ها و عدم توانایی هایی در برخورد با یافته های تجربی مواجه می گردید و برای رفع این اعوجاج ها با پیچیده تر کردن اصول، راه به مقصد می گشود. اما در سده هجدهم، به نظر می رسید که باید به روشی نو تر و ایده ای جدید تر جهت عبور از موانع شناخت طبیعت، دست یازید. به همین جهت نیوتن طرحی نو در انداخت که اساس روش علمی در سال های پس از آن نیز گردید و حوزه نفوذ خود را به فراتر از علم تجربی گسترش داد. نیوتن با به کنار گذاشتن اصول گرایی، شرایط عمومی را به جای آن نهاد. یافته های تجربی که از یک قانون کلی پیروی می نمودند، برای نیوتن، نه به مثابه یک اصل کلی، بلکه صرفا یک ویژگی کلی موقتی به حساب می آمدند. این ویژگی های کلی و عمومی و موقتی، پیوسته می بایست در آزمون تجربه قرار گیرند تا تکمیل و اصلاح گردند. به همین ترتیب تحلیل جای قیاس را گرفت. ما نمی توانیم برای دستیابی به علم، از فرضیه های کلی شروع کنیم و سپس به پدیده ها برسیم، بلکه صرفا می توانیم از جزییات روی داده، شرایط تکرار شونده آن ها را احصا نماییم و آن را به عنوان یک توقف گاه موقتی در نظر گیریم.
قرار گرفتن علم مدرن در این ایستگاه، پای آزمایش را به صورت جدی به میان آورد و پیوند مستحکمی بین علم و آزمایش برقرار نمود. نیوتن حتی به قانون جاذبه خود نیز، به منزله نقطه توقف نسبی می نگریست که دائما باید در آزمون تجربه قرار گیرد. چنین حضور جدی آزمایش، در عرصه علم به حدی پیش رفت که امکان اینکه ازمایش را جزو فرآیند علم بدانیم را فراهم کرد. دیگر آزمایش کردن به منزله اعتبار بخشی به علم محسوب نمی گردید، بلکه آزمایش، خود تبدیل به بخشی از علم گردیده بود. بر همین اساس، زمانی که روش علم تجربی، به عرصه های فراتر از خود پای گذارد، همواره فرزند ناگسستنی از خود، یعنی آزمایش را نیز همراه می برد.
این همواره در آزمون بودن، چه چیزی را برای علم به همراه می آورد؟ شما به خوبی اهمیتی که آزمون در طرح علم یافته است را توضیح دادید، اما خوب است در یادداشتها پیوسته به ضرورت در آزمون بودن توجه کنیم. همانطور که گفتید بدون آزمون، نمی توان علم جدید را فهمید، اما این آزمون با گزاره های علمی چه می کند؟ آیا در فرم تئوری های علم جدید موثر می افتد؟ چه حدودی را برای روش و فرضیات علمی می گذارد؟ خوب است به این پرسشها هم توجه کنید.