حلقه متن خوانی فلسفه روشنگری

پیوندها

یادداشت جلسه هجدهم؛ مرتضی شکاری

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ب.ظ

به نام خدا

وابستگی مسئله طبیعت و مسئله شناخت در سده هجدهم

جان لاک معتقد بود قبل از آنی که موضوعی را مطرح کنیم ابتدا باید پژوهشی را در رابطه با کارکرد تجربی موضوع انجام دهیم . به اعتقاد او نباید برای شناخت یک پدیده از هر روشی که مد نظرمان است استفاده کنیم ؛ بلکه باید دریابیم چه موضوع هایی با شناخت ما متناسب هستند. موضوع شناخت همواره  دو طرف معین داشته است. یکی ذهن و دیگری عینیات . به عقیده لاک این روند شناخت انسان را به درک بالایی از فهم موضوع می رساند .؛ به عبارتی دیگر یک روند تکوینی ایجاد می شود برای شناخت.

شناخت شناسی سده هجدهم به شدت متاثر از روانشناسی است .همانطور که در روانشناسی شاهد هستیم که چگونه به تشریح روح انسان پرداخته می شود و امیال و افکار از یکدیگر جدا می شوند ، لاک نیز خرد انسان را همانگونه پزوهش می کند که کالبد شکاف اجزای کالبد انسان را تشریح می کند .

 برای شرح بهتر و درک قوی تر مطلب بالا  به نظرم لازم است که نگاهی به روش شناخت شناسی بزرگان  خرد گرای سده هفدهم بیاندازیم . همانطور که در بالا اشاره کردیم شناخت شناسی همواره دو قطب معین داشته است =ذهن و عین = ،که البته بین این دو قطب یک توافق و هم نوازی وجود دارد . این هماهنگی بین پدیده و ذهن از یک آبشخوری تغذیه می شود که باید ماهیت پدیده را در قالب ایده های ذهن جستجو کرد. فلاسفه سده هفدهم این هماهنگی بین ذهن و عین را ناشی از فطرت انسان می دانند.

بنابر نظر دکارت «  تمامی فلسفه با بررسی تصورات کلی آغازین که در ذهن ما قرار دارند آغاز می شود . آن تصورات کلی آغازین به مثابه مدلهایی برای شناخت به کار می روند»

در پلت زیرین می توانیم روند این نوع نگاه  شناخت شتاسی را کمی راحت تر فهم کنیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقصود دکارت پر واضح است که انسان هرآنچه می فهمد خداوند بذر آن را در ذات او کاشته است . واین هما هنگی بین پدیده  و ذهن انسان به همین خاطر است .ایده هایی  که انسان  در ذهن متصور می شود به مثابه روش های شناخت به چشم می اید . در نهایت  فلاسفه و بزرگان علم سده هفدهم اذعان دارند که میان پدیده ها و ذهن انسان هیچ وحدتی وجود ندارد مگر آن که خداوند رشته ای از آن علم را در ذهن  انسان نهاده است. به نعبیر آشکار تر  شناخت طبیعت  بدون خداوند ممکن و میسر نخواهد بود .

 

حال که نگاهی گذرا به به سده های قبل از عصر روشنگری داشتیم تفاوت این دو دوره را با دوران گذشته به راحتی می توانیم لمس کنیم . در سده هفدهم شاهد بودیم که متافیزیک عنصر اصلی شناخت انسان محسوب می شد و راهی جز این برای شناخت و درک طبیعت وجود نداشت. اما در سده هجدهم باید از جهان  فراباش جدا شد و اصلا امر فراباش را درفهم پدیده ها نادیده گرفت . شناخت  هر پدیده را باید بر اساس شالوده های نجربی قرار داد و نه متافیزیک محض .نگاهی که در عصر روشنگری بر روش شناخت مبتنی بر جهان فراباش می شود یک خیال واهی تلقی می شود فلاسفه سده هجدهم شناخت طبیعت ارز شالوده متافیزیکی را توهی بیش بحساب نمی آورند و معتقدند که این روش به افرادی که تصورات باطلی از واقعیت دارند کمک می کند تا افکارشان را وسیع و بسیط کنند و از صحت و سقم آن دم بزنند . 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۳
مدیریت

نظرات  (۱)

۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۶ اباصالح تقی زاده طبری

نگارشتان واقعاً بهتر شده است. از شما ممنونم. خوب است به این تلاش ادامه دهید. اما کمی دقت کنید که چگونه می خواهید یک مطلب را بنویسید؛ مثلا به نظرتان آیا در این یادداشت شروع خوبی داشتید؟ فکر نمی کنید شروعی ناگهانی است. انگار یادداشت شما از وسط شروع شده است. مثلا اگر همین ها که در پاراگراف آخر نوشتید، درباره تفاوت درکی که در قرن هفده و هجده وجود داشت، کمی در اول یادداشت می آوردید، فکر نمی کنید یادداشتتان بهتر می شد؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی