یادداشت جلسه یازدهم و دوازدهم؛ مرتضی شکاری
به نام خدا
یادداشت جلسه یازدهم و دوازدهم
شرح درون ماندگاری علم در سده هجدهم
توجه به فهم پدیده ها باعث شد تا انسان در سازوکار بوجود آمدن پدیده ها دقت بیشتری داشته باشد. اما چرا برای فهم یک پدیده انقدر ژرف نگری لازم است؟ نگاه کلان و نگاه خرد به پدیده های طبیعت وعلوم چه تفاوتی در شناخت انسان دارد؟
شاید مهمترین تفاوتی که در این دو نگاه می توان یافت به تعویق انداختن شناخت حقیقت است .حقیقتی که پنهان است در نگاه کلان. به معنای دیگر در کلیت شناخت به عقب رانده می شود؛ چراکه کلیت باعث بدگمانی وانحراف از شناخت حقیقت درون پدیده ها می شود.تا زمانی که قوانین مربوط به پدیه ای را نتوانیم درک کنیم درواقع به شناخت حقیقت درونی آن پدیده دسترسی نداشته ایم؛ واین تنها از راه نگاه خرد وجزیی به عواملی که در ساخت یک پدیده نقش دارند میسر خواهد شد.
در نوشته های گذشته تا حدودی به این موضوع پرداختیم که دخالت در آفرینش یک واقعیت مارا در فهم و درک آن واقعیت به چه میزان کمک می کند. تجزیه و تحلیل پدیده ها {جمع کردن و تفریق کردن عوامل تشکیل دهنده }مارا به عمق فهم درونی آن مطلب فرو میبرد.ایفای نقش جزیی ترین عامل در یک پدیده و ارتباط آن با دیگر عوامل تشکیل دهنده می تواند روشن کننده ترین چراغ برای شناخت پنهان حقایق درونی پدیه ها باشد. با شناخت جزیی پدیده هاست که می توانیم به قوانین و رمز وراز آن پدیده پی ببریم.
گالیله نیز دردوران خود به این نوع نگرش نوجه داشت. نوع نگاه گالیله ازهمین جنس است . به همین خاطر تفاوت نگاه کلیسا و با نگاه گالیله کاملا محسوس بود چراکه دیگر در کنار حقیقت وحی شده حقیقت مستقل و اصیل طبیعت پا به عرصه وجود می گذاشت . این حقیقت نه در کلام خدا بلکه در آفرینش او آشکار می شود . این حقیقتی است که در برابر دیدگان ماست . فرم متفاوت اندیشه و نگرش گالیله بانی فهم این حقیقت نو بود. کلام وحی همیشه نیاز به تفسیر دارد ؛ به معنای دیگر کلا م وحی بار کلان نگری دارد و این انسان است که برای فهم آن باید در عمق پدیده نفوذ کند.
طبیعت چیز نیست جز نیرویی که در اشیا قرار دارد و قانونی که بر اثر آن همه اجسام در مسیر مناسب خود به پیش می روند .