یادداشت جلسه هشتم؛ احسان تکلو
به نام خدا
یادداشت جلسه هشتم حلقه متن خوانی کاسیرر
وحدت خرد
در تمامی طول تاریخِ فلسفه همواره پرسش از نسبت وحدت و کثرت به عنوان یک پروژهی تمام ناشدنی پیش روی فلاسفه بوده است. به نوعی باید بپذیریم که این پرسش یکی از مهمترین پروژه های فلسفی است (اگر نخواهیم بگوییم مهمترین پروژه ی فلسفه یا تنها پروژهی آن). فلسفه در طول تاریخ خود همواره با این پرسش به صورت های مختلف روبرو بوده است. از همان ابتدا که فلسفه با پرسش از آرخه شروع می کند، همواره این پرسش پیش روی فیلسوفان بوده است. ما با کثرت در جهان مواجهیم، تغییر و صیرورت در جهان در هر گوشه ای قابل مشاهده است. نفی این کثرت ما را در تبیین جهان دچار مشکل می کند، و با تجربیات ما از جهان خیلی نمی تواند سازگار بماند. از سوی دیگر خرد ما در مواجهه با جهان متوجه وحدتی است. وحدتی که تفکر را ممکن میکند و فلسفه را ممکن می کند و علم را ممکن می کند. در گذشتن از این وحدت هم به سادگی اتفاق نمی افتد، بخصوص زمانی که بخواهیم در فلسفه یک چنین طرحی بزنیم. فلسفه در حاق خود با پیش فرض این وحدت کار می کند. و آنطور که گفته شد با پرسش از آرخه از همانجا هم شروع کرده است. طرح کثرت در فلسفه کار ساده ای نیست و شاید برای زدن چنین طرحی ابتدا باید از خود فلسفه و علم در گذشت. جهان لوگوس مبنا اصولا بر اساس وحدت کار می کند. ولی مشکل همیشگی این است که چگونه طرح وحدت می تواند این همه کثرت و حرکت در جهان را توضیح دهد. به بیانی می توان گفت که فلسفه همواره به دنبال چنین طرحی بوده است.
فلسفه روشنگری هم از این قاعده مستثنی نیست. آن هم با پرسش از نسبت بین وحدت و کثرت روبروست. توجه به این نکته که در فلسفه روشنگری این پروژه چگونه پیگیری شده است میتواند راهی برای شناخت فلسفه روشنگری را بروی ما باز کند. آنچه ما از فلسفه روشنگری می دانیم این است که فلسفه روشنگری امکانی را برای ظهور و تقویت علم نوین گشوده است. از همین تک گزاره اگر برداشت کنیم که پس در فلسفه روشنگری وحدت جدی گرفته شده است، پر بیراه نرفته ایم. ولی باید بفهمیم که این وحدت به چه صورت به فلسفه روشنگری راه یافته و چگونه می تواند کثرت علوم مختلف و یا حتی کثرت تاریخی یک علم خاص را توضیح دهد.
تا کنون خوانده ایم که فلسفه روشنگری دیگر از اصول ثابت شروع نمی کند و حتی اگر هم با اصولی سروکار داشته باشد. این اصول با توجه به کاربست خرد در وضعیت شناخته شده ی علم در زمان معینی بوده است و هیچ الزامی برای همیشگی بودن آن نیست. بلکه در شرایط دیگری شاید اصول دیگری وضع شود. با پذیرش این گزاره ها دو اتفاق می تواند بیافتد یکی اینکه معنای علم و فلسفه در دوران روشنگری بصورت نسبی و وابسته به سلایق فردی فهمیده شود. و دیگری اینکه حرکتی در علم است و امر علمی امری اساساٌ ناثابت است. به نظر می رسد که هر دوی این گزاره ها با وجود اینکه بهرههایی از حقیقت دارند ولی بیشتر از آنکه صحیح باشند، غلط هستند. از نظر اتفاق روشنگری جهان با قواعد ثابتی کار میکند. این قواعد ثابت به علم امکان ظهور میدهد. نیوتون با طرح آکسیوماتیکی که برای فیزیک خود می زند و اطلاق قوانین عمومی حرکت به آنها، مهمتر از هر حرف دیگری این ایده را مطرح می کند که کلیت جهان فیزیکی با تعدادی محدود از اصول و قوانین ثابت قابل توصیف است. این پیش فرض کاملا مقدم بر آن است که اصول وضع شده توسط نیوتون چه هستند و از کجا آمده اند. مهترین نکته فرض این است که چنین اصولی قابل وضع هستند. این فرض برای طرح فیزیک لازم است. پس ناموس فیزیک نیوتونی این است که جهان دارای ثبات و وحدت است. نظم ساعت وار جهان که در طرح جهان به مثابه ی یک ساعت بزرگ آشکار می شود به همین صورت باید فهمیده شود. ولی در روشنگری پرسش دیگری هم مطرح می شود. اینکه امکان ما برای رسیدن به این اصول چیست؟ آیا ما امکان دست یافتن به این قواعد ثابت و وحدت بخش را داریم یا خیر؟ و اگر امکانی هست روش آن به چه صورت است؟ اینها سوالاتی هستند که فلسفه یا علم را در دوران روشنگری از دوران پیش از آن متمایز می کند. موضوع این است که حدود شناخت ما چقدر است و برای شناخت چه روشی را باید پیش بگیریم. ظهور بحث شناخت شناسی در این دوران هم به نظر از این جهت دلالت آور است. تا پیش از این آمپریستها ، دکارت و... هر کدام به صورتی طرح اهمیت روش کرده اند، در دوران روشنگری هم این موضوع بیشتر از همه ی دوره های پیشین طرح می شود. شاید مهم بودن فرم در دوران روشنگری را هم باید در همین طرح دانست. البته بازهم به نظر مهمتر از اینکه این روش باید به چه صورتی باشد، این پرسش است که شرایط امکان طرح روش شناسی در چیست؟ وقتی ما می پرسیم حدود و امکانات خرد چیست؟ بازهم فرضی داریم. اینکه چنین حدودی قابل تعریف است. اگر چنین باشد این فرض مبنا شده است که خرد شکل ثابت و قابل فهمی دارد. ولو اینکه در این تحقیق به آن برسیم که این حدود چنین است و چنان است. باز هم ذیل طرح ثبات داشتن خرد هستیم.
منظور من این است که به عنوان مثال در طرح کانت مهمتر از اینکه ما نیازمند به چه مفروضات استعلایی هستیم. و آیا تعداد آن ها باید سه تا باشد، یا هر چندتای دیگر، این است که ما نیاز به مفروضات استعلایی داریم. کانت این موضوع را با قطعیت می گوید. از نظر او ضرورت این موارد، امری ثابت ناشی از طبیعت خرد است. با این نگاه شاید بتوان گفت که تلاش کانت برای یافتن شرایط امکان خرد، تلاشی است برای وحدت بخشیدن به خرد. در طرح هوشمندانه کانت وحدت از طریق همین امکانات خرد است که در جهان جاری می شود. و مسئلهی نسبت بین وحدت و کثرت با این طرح می تواند تا حدودی توضیح داده شود.
شما وبلاگ قشنگی دارید
ایا می داستید هر وبلاگی نیاز به یک طرح و لوگو دارد تا به وسیله ان شناخته شود. ما این کار را برای شما انجام می دهیم با بهترین کیفیت
ahmadh.blog,ir