حلقه متن خوانی فلسفه روشنگری

پیوندها

یادداشت جلسه ششم؛ جواد خضرایی

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حدود اندیشه؛ کمربند ایمنی

یادداشت از جلسه ششم به تاریخ 23/3/94

 

علم در عصر روشنگری، از دیدگاهی نو ترجمه می گردد. علم دیگر از یک سرچشمه­ی قطعی و از منبع حقایق جاویدان، سرچشمه نمی گیرد تا طی یک سلسله مسیر و زنجیره ای مشخص، به سرمنزل واقعیت برسد؛ بلکه علم خود را لابلای همین واقعیت ها می یابد و از باندِ واقعیت، مسیر حرکت و اوج گیری خود را آغاز می نماید. به همین جهت علم فرمی نو به خود می گیرد و روشی خاص برای آن محقق می گردد. تجزیه واقعیت به ساده ترین عناصر سازنده و سپس بازآفرینی آن به دست هنرمند دانشمند، فرآیند تحقق علم را سامان می بخشد. با این روش است که امکان شناخت واقعیت برای پژهشگر فراهم می شود.

این معنای تازه از علم، جهانی جدید را به روی انسان می گشاید و سیلان خروشان فهم نو، به سرعت در عرصه های گوناگون جاری می گردد. با این حال این رشد فزاینده و پرشتاب اندیشه علمی، ضمن اینکه هرچه گسترده تر و رشدیابنده تر می شود، اما جهت خود را حفظ می نماید و از مسیری که برای آن ترسیم شده است خارج نمی گردد. علم تا افق های ناپیدا جلو می رود اما راه را گم نمی کند و منحرف نمی گردد؛ به این خاطر که تنها این واقعیت نیست که حدود حرکت را برای علم مشخص می نماید، بلکه خرد آدمی نیز سهمی به سزا در تعیین کمربند ایمنی مسیر به پیش رفتن دارد.

شناخت و تجربه بدون انسان، بی معناست و با مفاهیم حاضر در نزد انسان است که تجربه را امکان پذیر می کند، اما ذهن انسان برای شناخت حدودی دارد، و همان حدود، حدود علم را نیز تعیین می نماید. حدود شناخت، برای ما مشخص می کند که پا را از گلیم درازتر نگذاریم و از محدوده شناخت علمی، فراروی نداشته باشیم. مقولات فاهمه نزد کانت، مانند عینکی نیستند که انسان به چشم می زند تا از دریچه آن به واقعیت نگاه نماید، بلکه اساسا کانت می خواهد فاصله بین انسان و واقعیت را از میان بردارد و به این سبب امکان شناخت علمی را فراهم نماید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۶
مدیریت

نظرات  (۲)

۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۳ اباصالح تقی زاده طبری

با توجه به آنچه نوشته اید نسبت واقعیت و تجربه چگونه است؟ شما در پاراگراف اول، اهمیت واقعیت را در تحقق علم یادآور شدید و همین را نشانه آشکار تحول در عصر روشنگری دانستید. در پاراگراف آخر اما نوشتید که «تجربه بدون انسان بی معناست». آیا اینجا تجربه همان واقعیت است؟ فکر می کنم تامل بر این پرسش، آنچه را به خوبی در پاراگراف آخر نوشته اید بیشتر برای خودتان آشکار می کند.  

اینکه سعی کرده اید تبار علم را به واقعیت برسانید، خوب است اما من در روایی آن شک دارم. نوشته اید در عصر پیشاعلم، دانش قطعی و یقینی، پس از طی سرمنزل هایی پر پیچ و خم و گویا متصلب و انعطاف ناپذیر، به واقعیت می رسد. گویا می خواهید بگویید در خرد علمی اینگونه نیست و علم، با واقعیت، در همراهی کامل به سر می برد. این همراهی چگونه رخ می دهد؟ پاسخ تان در پاراگراف آخر گویا این است که به مدد تجربه. انگار تجربه است که پای واقعیت را به صحنه ی آزمون علمی می کشاند. واقعیت می شود واقعیت به تجربه درآمده. واقعیت به آزمونِ حدودِ شناخت انسان درآمده.
آیا نمی شود گفت همین رابطه با واقعیت را در بینش پیشاعلمی هم داریم؟ آیا تفاوت ها بیش از آنکه ناشی از به آزمون آمدن واقعیت باشد ناشی از فرم این به عرصه آمدن نیست؟ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی