حلقه متن خوانی فلسفه روشنگری

پیوندها

۲ مطلب با موضوع «جلسه نهم» ثبت شده است

به نام خدا

یاد داشت جلسه هشتم و نهم

یگانگی خرد ،

آنچه تا بحال از تمایز قرن هجدهم با قرون دیگر مشخص شد بحث از تفاوت در فرم اندیشه ونگاه به پدیده ها بود ؛ ویژگی  های  فرم اندیشه این دوران تیز تا حدو مرز مشخصی بیان شد . در این بخش می خواهیم  شق دیگری از وجه تمایز فرم اندیشه در این دوران را بیان و نحلیل کنیم .

عصر روشنگری عصری ست که انسان  برای فهم پدیده ها در آفرینش  یک پدیده دخالت می کند..  پس برای  فهم  یک پدیده باید از روشی استفاده کرد که در نهایت درآفرینش  مجدد پدیده به صورت فیزیکی محض، انسان دخیل باشد .

بی شک آنچه که مبرهن میشود این است که در این عصر تلاش می شود تا هرپدیده ای را با نوجه به ادراکات  حسی بفهمند ، یعنی هر چیزی را به روش کمی میسنجند . حال آنکه برخی امور را نمی توان حس کرد یا حتی از قوه احساس انسانی خارج است  بنا براین  نمتوان بصورت کمی آن پدیده را بررسی کرد، همچون روح .اما تلاش  در این  عصر بر این  است که حتی امور غیر قابل حس و ادراک را  از روش کمی اندازه گیری کنند تا بتوانند همه چیز را  با اسنفاده از یک  روش بفهمند .

 

 این ویژگی بارز دیگری از عصر روشنگری است که برای فهم پدیده ها به روش کمی تاکید دارد ونیز موکدا می گوید که باید هر واقعیتی را از این روش فهمید . درواقع به نوعی اشاره دارد بر یک وحدت روش شناختی .

پس از قرن قرن هجدهم با تقسیم علوم مواجه می شویم . این بار برای علم  و فهم علم یک بحران اتفاق می افتد  که آیا می توان همه علوم را از یک  روش فهمید؟ یا  آن که برای هر علمی باید از یک  روشی جدا استفاده کرد؟

با تقسیم  بندی علم روش های فهم پدیده ها نیز تغییر کرد و این تقسیم بندی ناشی از بحرانی بود که برای علم اتفاق افتاد  .نکته ای که  قابل ذکر است این است که  بحران  همیشه وضعیت خراب کننده ای بدنبال ندارد بلکه بحران یعنی وجود آن چیز ؛

به  تعبیر دیگر بحران ها  وجهی هستی شناسانه دارند، چرا که  با ماهیتت پدیده ها سرو کار دارند.در نهایت باید اندکی تامل کنیم برای بررسی بحرانی که برای علم در عصر حاضر اتفاق می افتد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۹
مدیریت

به نام خدا

علم

یادداشت جلسه نهم حلقه متن خوانی فلسفه روشنگری کاسیرر

اگر به تاریخ چند قرن اخیر نگاهی بیندازیم، حتما تصدیق خواهیم کرد که یکی از قدرتمندترین پدیدارهای پیرامون ما علم است. شاید در قرن گذشته کمی از قدرت آن کاسته شده باشد، ولی بدون شک هنوز هم علم نقش ویژه ای در پیشبرد دنیای ما دارد. این گزاره ای است که ما با آن آشنا هستیم. همه‌ی پدر و مادرها سعی می‌کنند که حتما کودکان خود را در مدارس ثبت نام کنند و برنامه ریزی خود را بگونه ای انجام دهند که فرزندشان بتواند به بالاترین سطوح تحصیلی دست پیدا کنند. شاید بتوان اشکال گرفت که نیروی پیش برنده ی چنین اقداماتی لزوما نیروی علم نیست( که البته این صحبت بی وجه هم نیست)، ولی در هر صورت اکثر والدین با سودای علم آموزی کودکان خود را به تحصیلات آکادمیک ترغیب می‌کنند. البته ماجرا به هیچ وجه به اینجا و تحصیلات آکادمیک ختم نمی شود. حتی در محیط‌های غیر آکادمیک هم داعیه علم داشتن و علمی بودن بسیار قدرتمند است. دوره های تخصصی در هر حوزه ای امروزه بازار بسیار جذابی دارند. پسوند "علمی" به هر عبارت دیگری که بچسبد به نوعی به آن اعتبار و شأنیت می‌بخشد. خیلی از موجودیت های پیرامون ما اعتبار خود را از علمی بودن می‌گیرند. پرسش مهمی که در اینجا مطرح است این است که خود علم این اعتبار و قدرت خود را از چه می‌گیرد؟ چه چیز باعث شده که علم بتواند در تاریخ بشر تا این حد مهم باشد؟

علم قطعاً نسبتی با توفیق عملی دارد. بسیاری از دستاوردهای امروزه‌ی ما، که بشر به آن می‌بالد نتیجه‌ی پیشرفت‌های علمی است. و احتمالا مهمترین منشاء قدرت علم در قرون گذشته چنین توفیقی در دستاوردهای عملی بوده است. اما در اینجا سه نکته به ذهن میرسد که تفکر به آنها پیرامون مسئله ی فوق بسیار با اهمیت است. اول اینکه این مورد به تنهایی نمی تواند مبین قدرت علم در عصر ما باشد، و بسنده کردن به آن مانع فهم ما نسبت به پدیدار علم می‌شود. دوم اینکه علم لزوماً با توفیق عملی همراه نیست، و توفیق عملی را نباید عامل پیش برنده‌ی علم دانست. تاریخ علم پر است از نظریه های علمی که با وجود توفیقات بسیار زیاد عملی جای خود را به نظریه هایی داده اند که لزوما توفیقات عملی بیشتری نداشته اند. یک شاهد مثال بر این واقعیت را می‌توان متوصل شدن بسیاری بیماران به انواع طب های سنتی دانست. که اتفاقاً در اکثر موارد با بهبود و توفیق هم روبرو می‌شود. و مجموعاً به سادگی نمی توان ادعا کرد که طب سنتی توفیق عملی نداشته است. نکته ی سوم هم اینکه حتی اگر توفیق عملی به تنهایی بتواند قدرت علم در دوران ما را توضیح دهد و علم همواره با توفیق عملی مطابقت و همراهی داشته باشد. باز هم باید پرسید که چه چیز این قدرت را به علم می‌دهد؟ چگونه علم می‌تواند به توفیق عملی دست پیدا کند؟

برای پیگیری این پرسش احتمالاً باید به خود علم مراجعه کنیم. چه چیز باعث می‌شود که وقتی ما به یک مشکل خاص در یک سازمان یا یک جامعه به صورت علمی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم بهتر آنرا بفهمیم و سریعتر و دقیقتر به نتیجه برسیم تا زمانی که با نگاه غیر علمی به آن مشکل نگاه می‌کنیم. حداقل ادّعای علم و عالمان که این است. البته مشخصاً این مسیر هم تنها راه برای فهمیدن قدرت علم نخواهد بود. ولی فعلاً راهی است که در این متن من باید بروم. در مدیریت نهضتی مشهور به نهضت مدیریت علمی وجود دارد، که اولین نهضت کلاسیک مدیریتی محسوب می‌شود. در مدیریت علمی ایده‌ی اصلی این بود که چگونه می‌شود با استاندارد سازی فعالیت های کارگران کارآیی آنها را بالا برد. به عنوان مثال اگر قرار بود که هر کارگر در روز 20 قطعه را مونتاژ کاری کند، چطور می‌شود این تعداد را از طریق اصلاح شکل فرآیند مونتاژ به 21 یا 22 قطعه رساند. این کل ایده ی مدیریت علمی است و البته در همینجا باید گفت که در این راه هم توفیق عملی دارد و واقعا تعداد قطعات مونتاژی را افزایش می‌دهد. این نهضت با جلو آمدن نهضت جدیدی با نام نهضت نوین روابط انسانی کنار می‌رود. جان صحبت نهضت نوین روابط انسانی در مدیریت این است که اقدامات نهضت مدیریت علمی خیلی نمی تواند مفید باشد زیرا حقیقت کارگران و علایق و تمایلات آن ‌ها را در نظر نگرفته است. همین جا این نکته را ذکر کنم که البته نهضت نوین روابط انسانی هم همچنان بصورت یک نهضت علمی در علم مدیریت قرار میگیرد. ولی توجه به این نکته که در این تغییر و تحول اصطلاحاً نهضت مدیریت علمی دارد نقد می‌شود، می‌تواند بسیار بیشتر از یک مشابهت اسمی صرف معنا بدهد. بگذارید فعلاً این نامگذاری را جدی بگیریم و ببینیم آیا از این اتفاق می‌توان راهی برای فهمیدن قدرت علم پیدا کرد. در مثال ما نقدی که به علم وارد می‌شود این است که علم علایق و سلایق انسان را لحاظ نمی کند، انسان را مانند یک ماشین فرض می‌کند و به فکر طراحی مجدد آن است. البته همانطور که گفتم این نقد هم خود نقدی علمی است و از دایره ی علم بیرون نمی افتد. ولی اگر بخواهیم بپذیریم که این نقد در هر صورت می‌تواند وجهی از علم را برای ما آشکار کند، به نظر به راهمان نزدیک شده ایم. حقیقتاً نقد نهضت نوین روابط انسانی بجاست. واقعاً در تئوری های کلاسیک مدیریت( مدیریت علمی) علایق انسانی لحاظ نمی‌شود. البته اگر دقیقتر نگاه کنیم، در خود نهضت نوین روابط علمی هم همه چیز لحاظ نشده است. پس این نقد نباید اینگونه فهمیده شود که چرا چیزی لحاظ نشده است. بلکه نقد این است که چرا علایق لحاظ نشده است. چون از نظر نهضت نوین روابط انسانی علایق و سلایق افراد در نحوه‌ی کارکرد آن‌ها اثر دارد. وگرنه قرار نبود که همه چیز لحاظ شود. قرار بود فقط مواردی که مهم است لحاظ شوند. این نکته‌ی مهمی است. ما نمی خواهیم در علم همه ی جزئیات را لحاظ کنیم. در مدیریت نمی شود، در علوم اجتماعی نمی شود حتی در فیزیک هم نمی شود و... حتی ما وقتی از مکانیک نیوتونی هم صحبت می‌کنیم، می‌دانیم که این علم به همه چیز نمی پردازد. علم فیزیک هم به علایق انسانی نمی پردازد. اصلاً به انسان نمی پردازد. تمایلات و نیات یک فرد در پرتاب یک سنگ چه یک کودک فلسطینی باشد که می‌خواهد با پرتاب آن سنگ به طرف یک تانک حقانیت خود را اثبات کند، چه یک پسرک شرور باشد که می‌خواهد با پرتاب کردن سنگ به سمت یک قطار در حال حرکت برای لحظه ای احساس خوشی بکند، همواره حرکت سنگ از قوانین مکانیکی متاثر از نیروهای گرانش و اصطکاک هوا و سرعت و جهت اولیه پرتاب پیروی می‌کند و به صورت یک حرکت پرتابی قابل فرموله بندی است، و هیچ کاری با فرد پرتاب کننده و نیت او ندارد. فیزیک به نیات نمی پردازد چون آن ‌ها را مهم نمی داند. نیات یا اینکه اصلاً حقیقت ندارند یا حقایقی هستند که به کار ما ربطی ندارند، و فقط معادلات ما را بیهوده پیچیده می‌کنند. مواجهه ی مدیریت علمی هم با علایق کارکنان از همین دست است. البته که مواجهه‌ی نهضت نوین روابط انسانی هم با چیزهایی نظیر بر هم کنش زیر سیستم‌ها و یا اقتضائات وضعیت این چنین است.

علم لحاظ نمی کند. علم خیلی چیزها را لحاظ نمی کند. البته با این ادعا که این موارد در شناخت ابژه‌ی علمی یا مهم نیستند یا اینکه مضرات توجه به آن ‌ها بیش از مزایای آن است. مضرات این توجه برای یک محقق علمی پرت شدن توجه است. پرت شدن توجه به چیزهایی که در آن حوزه ی علمی برای ما مهم نیستند. این پرت شدن توجه باعث می‌شود که ما دیگر نتوانیم، خوب تصمیم بگیریم، راحت حکم بدهیم و در یک کلام علمی رفتار بکنیم. تجزیه و تحلیل علمی به ما اجازه می‌دهد که بتوانیم عوامل اضافه را از میدان حذف کنیم. حذف شدن این عوامل زائد، عرصه را برای ما هموارتر می‌کند. پر بیراه نیست اگر بگوییم که علم در حاق خود با ساده سازی کار می‌کند. نهضت مدیریت علمی با مشابه دانستن انسان و دستگاه مکانیکی به خیال خود جزئیات سردرگم کننده را حذف کرده است. و با این حذف جزئیات به توفیق عملی هم رسیده است. با این نگاه یک فرآیند انسانی مثل یک فرآیند مکانیکی فهمیده می‌شود. در خود مکانیک هم همین است. آنجا هم نیت آن پسر با فرض ساده سازی پیش از اینکه محاسبه ای انجام شود حذف می‌شود. اصلا اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم، کل انسان مکانیک کلاسیک حذف می‌شود. البته همیشه انسان به عنوان یک مسئله ی باز پیش روی فیزیک بوده و هست و فیزیک دوست دارد که روزی بتواند انسان را هم توضیح بدهد، ولی هنوز زود است، هنوز پرداختن به انسان ما را از کار اصلی خودمان باز می‌دارد. پس ما انسان را لحاظ نمی کنیم. این ایده ی پیش برنده‌ی فیزیک است. موضوع از این هم عمیق تر است در تعریف نیرو به f هم باز ساده سازی صورت می‌گیرد. کلاً فرمول تقلیل و ساده‌سازی در جهان است. این حقیقت در علم اتفاق می‌افتد.

با توجه به دو پاراگراف بالا برداشت می‌شود که انگیزه ی من از نوشتن این مطالب آن بود که ضعفی را در علم به رخ بکشم. اینکه علم با واقعیت کار نمی کند با واقعیت ساده شده کار می‌کند. ولی ما اصلا این متن را نوشتیم که بگوییم علم قدرت دارد. پس معنای این عبارات را هم نباید با تأویل به ضعف علم بفهمیم، مسئله‌ی ما قدرت علم بود. اینکه بدانیم علم چگونه قدرت پیدا می‌کند و چگونه به توفیق عملی می‌رسد. این موضوعی است که باید پیش رو باشد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۱۴
مدیریت