جلسه دهم
عنوان: روح و طبیعت
روح و طبیعت در چه ارتباطی با هم هستند و روح چه نقشی در شناخت طبیعت دارد؟ روح در قرون وسطی امری متناهی است که تحت تاثیر نظم الهی و علت نخستین جایگاه و عناصر خود را می یابد. بعبارت دیگر روح تحت سیطره ی امر فراباش قرار دارد. برنامه از پیش تعیین شده ی شناخت طبیعت تنها نقشی عرضی برای عقل قایل است ، یعنی عقل در شناخت طبیعت می تواند جلوه های قانون الهی را کشف و نمایان سازد و بدین ترتیب خدمتی به اصول ثابت الهی کرده باشد.
روح در این ترتیب امری وابسته و متناهی است که ارزش آن قایم به ذات نمی باشد و همچنین محدوده ی حرکت آن مشخص و محدود است. آنچه را عقل می بایست ببیند از پیش توسط نور الهی روشنایی بدان عرضه شده است.
در دوران رنسانس و بخصوص روشنگری شاهد تغییر در رهیافت روح و طبیعت هستیم. قانون الهی در رویکرد جدید از بین نمی رود بلکه جایگاه و تعریف آن تغییر می یابد. طبق تعریف اسپینوزایی از طبیعت، قانون و قدرت الهی نهفته در درون طبیعت است و کشف قوانین طبیعی حاوی کشف قوانین الهی نیز می باشد.
بدین ترتیب برای شناخت طبیعت می بایست صرفا به خود طبیعت رجوع کرد و قوانین و زوایای مختلف آن را
روشن ساخت. در این رویکرد دیگر اصلی فراباش بر شناخت طبیعت حاکم نیست بلکه هر اتفاقی در طبیعت از درون خود آن سرچشمه می گیرد. بعبارتی مفهوم طبیعت به امری درون باش تبدیل می شود.
همچنین روح نیز در دوران جدید جایگاهی درون باش می یابد. روح و عقل هم دارای قوانین و ویژگی های مختص به خود است. عقل دیگر عاملی برای اثبات بیکران الهی نیست بلکه خود می تواند به دنیاهای بیکران راه یافته و شناخت خود را گسترش دهد.
این روح بیکران برای شناخت طبیعت نیز کارآمد است، طبیعت توسط این روح بیکران بهتر شناخته می شود و با تبدیل و ترکیب و دسته بندی زوایای گسترده و پنهان آن شناخته و آشکار می شود. روح در این وضعیت به عاملی دینامیک تبدیل می شود، یعنی روح دایما در حال شدن است و هیچ عرصه ای برای آن نقطه ی ممنوع نیست. حتی به عرصه ی قانون الهی هم وارد می شود. قانونی که سابقا بصورت فراباش بر روح حاکم بود اینک تحت سیطره ی شناخت روح بیکران قرار می گیرد (الهیات طبیعی را می توان جلوه ای از این امر بشمار آورد ).
بیکرانی روح و طبیعت هرگونه جایگاه مشخص و ثابت کیهانی را سلب می کند. روح و طبیعت همواره در حال شدن و پیشرفت هستند و بصورت مداوم عرصه ی خود را گسترده تر می کنند.