حلقه متن خوانی فلسفه روشنگری

پیوندها

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

به آزمونِ تجربه در آمدنِ علم، جزو علم می شود!

 

جلسه چهاردهم به تاریخ 31/5/94

 

فلسفه سده هفدهم، دیگر خود را به مثابه تماشگر صحنه نمایش خلقت نمی پنداشت، بلکه در صدد بود پرده از راز طبیعت بردارد. او می خواست با نگریستن به پشت پرده ها، سر از اسرار خلقت در بیاورد و بتواند مکانیسم حاکم بر آن را کشف نماید. دکارت در این مسیر حرکت می نمود و سعی می کرد به عناصر تازه کشف شده، قواره ای یکپارچه بیاویزد و آن ضرب آهنگ های نو و گسیخته را تا یک موسیقی کلی پیگیری نماید. برای او دیگر وقایع، حاصل جمع رویدادها نبود، بلکه برای شناخت آن ها، می بایست مجموعه رویدادها را ذیل یک اصول کلی، درک نمود.

این ایده تا سده هجدهم به پیش رفت، اما هماره با اعوجاج ها و عدم توانایی هایی در برخورد با یافته های تجربی مواجه می گردید و برای رفع این اعوجاج ها با پیچیده تر کردن اصول، راه به مقصد می گشود. اما در سده هجدهم، به نظر می رسید که باید به روشی نو تر و ایده ای جدید تر جهت عبور از موانع شناخت طبیعت، دست یازید. به همین جهت نیوتن طرحی نو در انداخت که اساس روش علمی در سال های پس از آن نیز گردید و حوزه نفوذ خود را به فراتر از علم تجربی گسترش داد. نیوتن با به کنار گذاشتن اصول گرایی، شرایط عمومی را به جای آن نهاد. یافته های تجربی که از یک قانون کلی پیروی می نمودند، برای نیوتن، نه به مثابه یک اصل کلی، بلکه صرفا یک ویژگی کلی موقتی به حساب می آمدند. این وی‍ژگی های کلی و عمومی و موقتی، پیوسته می بایست در آزمون تجربه قرار گیرند تا تکمیل و اصلاح گردند. به همین ترتیب تحلیل جای قیاس را گرفت. ما نمی توانیم برای دستیابی به علم، از فرضیه های کلی شروع کنیم و سپس به پدیده ها برسیم، بلکه صرفا می توانیم از جزییات روی داده، شرایط تکرار شونده آن ها را احصا نماییم و آن را به عنوان یک توقف گاه موقتی در نظر گیریم.

قرار گرفتن علم مدرن در این ایستگاه، پای آزمایش را به صورت جدی به میان آورد و پیوند مستحکمی بین علم و آزمایش برقرار نمود. نیوتن حتی به قانون جاذبه خود نیز، به منزله نقطه توقف نسبی می نگریست که دائما باید در آزمون تجربه قرار گیرد. چنین حضور جدی آزمایش، در عرصه علم به حدی پیش رفت که امکان اینکه ازمایش را جزو فرآیند علم بدانیم را فراهم کرد. دیگر آزمایش کردن به منزله اعتبار بخشی به علم محسوب نمی گردید، بلکه آزمایش، خود تبدیل به بخشی از علم گردیده بود. بر همین اساس، زمانی که روش علم تجربی، به عرصه های فراتر از خود پای گذارد، همواره فرزند ناگسستنی از خود، یعنی آزمایش را نیز همراه می برد. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۵۱
مدیریت

جلسه چهاردهم

عنوان : شالوده های علم طبیعت در دوران جدید و تطور آن

 

چه ویژگی فلسفه طبیعت عصر روشنگری را از دوران قبل از خود متمایز می کند؟ فلسفه ی طبیعت قرون وسطی و نظام های متافیزیکی قرن 17 مبتنی بر اصول اساسی و کلی و قیاسی بود که بنا بر آن تمام شناخت طبیعت انجام می گرفت. بعنوان مثال دکارت با روش قیاسی سعی در تحلیل طبیعت و فیزیک بر مبنای اصول هندسی داشت و هندسه را معیاری اساسی برای فیزیک می دانست. یا اسپینوزا وجود قوانین طبیعت را مبتنی بر یگانگی خداوند می دانست. »از همان مفهوم خدا واضح است که به او فقط می توان به منزله ی یکتایی اندیشید که در هماهنگی با خود است و در همه ی اندیشه ها و افعال ارادی خویش تغییرناپذیر است. تصور اینکه در وجود خدا تغییر امکان پذیر است در حکم نفی ذات اوست. معادله ی اسپینوزا درباره ی خدا و طبیعت یعنی فرمول وی خدا یا طبیعت به تمامی بر پایه ی همین دریافت اساسی استوار است. تصور اینکه نظم دیگری در طبیعت امکان پذیر می بود معادل این فرض است که خداوند می توانست چیز دیگری جز آن چه هست باشد یا بشود. «

» به نظر لایب نیتس نیز برای پایداری طبیعت و هماهنگی میان ایده آل با واقعیت و توافق میان امور واقع با حقایق جاوید دلیل قاطع دیگری وجود ندارد جز رجوع به یگانگی برترین اصل که هم جهان محسوس و هم جهان معقول از او ناشی می شوند. «

همانطور که مشاهده می شود فلسفه ی طبیعت در این نظام های متافیزیکی همواره به اصلی فراباش متصل است و طبیعت نظم و پایداری و اصالت خود را از آن اصل فراباش دریافت می کند. تنها فیزیک نیوتنی است که حلقه های اتصال طبیعت با اصول پیشینی و فراباش را قطع می کند. در فیزیک نیوتن روش شناخت مراجعه مستقیم به پدیدار و درک و تحلیل آنهاست بدون این که از قبل نظمی را بر آن تحمیل کنیم.

در نظام های متافیزیکی پدیدارهای طبیعت در ارتباط کامل با هم هستند و درک علت عناصر طبیعی جز با درک و تحلیل این ارتباط بین پدیدارها ممکن نیست. یا بعبارت دیگر پدیدارهای طبیعت به نوعی زنجیروار  و به هم متصل هستند . اما در فیزیک نیوتنی پدیدارها بصورت همبودی مشاهده میشوند، یعنی فردیت پدیده ها اهمیت می یابد و نظم و ارتباط از پیشی بین آنها وجود ندارد.

فیزیک نیوتن قطعیت و استواری فلسفه ی طبیعت را از بین برد. دیگر اصل استواری وجود ندارد که همه چیز به آن فروکاسته شود . پدیدارهای طبیعت بصورت انبوه و نامنظم به انسان رخ می نماید وانسان بر اساس استقرا تنها می تواند قوانین موقتی را بر این پدیده ها استوار کند.

فیزیک نیوتنی هم مبتنی بر پیش فرض هایی است اما جنس این پیش فرض ها با اصول فراباش نظام های متافیزیکی کاملا متفاوت است. پیش فرض اصل یکنواختی در فیزیک نیوتنی است که می تواند ضمانت استمرار قوانین کشف شده ی امروز برای آینده باشد. اما این پیش فرض هم قطعی نیست( از جنس اصول فراباش متافیزیکی نیست ) زیرا امکان ابطال قوانین امروز وجود دارد و همچنین این پیش فرض از عقل انسان سرچشمه می گیرد و نظم دادن طبیعت بنابر عقل انسان است نه بر اساس نسبت دادن طبیعت به خداوند و سرچشمه های متافیزیکی و الهی.

دالامبر این فلسفه ی طبیعت نیوتنی را قابل سرایت به همه ی عرصه های شناخت بشری می داند. این نوع فلسفه ی شناخت طبیعت تمام قطعیت و استواری را که سابقا وجود داشت سلب می کند و جای پای انسان برای شناخت طبیعت سست و ناپایدار می شود. کلاغ ها پرندگانی سیاه رنگ هستند تا زمانی که کلاغ سفید رنگ مشاهده نشده است. این ناپایداری و عدم قطعیت قدرت مانور و پیشرفت علم را نیز گسترش می دهد اما در پس آن بحران های عمیق روحی روانی وجود دارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۵۲
مدیریت

به نام خدا

یادداشت جلسه چهاردهم

پیوستگی علم و آزمون تجربی

برای درک بهتر از مطلبی که بناست مطرح کنم به تشریح مثال فونتنل که در کتاب فلسفه روشنگری هم آمده  می پردازم. در این مثال فونتنل رویدادهای طبیعت را به یک صحنه بزرگ نمایش نشبیه می کند که تماشاگر این صحنه بزرگ نمایش سلسله حوادثی را مشاهده می کند و از همه این رویدادها لذت می برد. اما اگر  در بین تماشاگران یک فردی که تخصص وی مکانیک باشد حضور داشته باشد؛ موضوعی که توجه  وی را بخود جلب می کند مجموعه عواملی است که در پشت پرده نمایش اتفاق می افتد تا این سلسه حوادث با نظم مشخصی بروی صحنه نمایش اکران شود.

فونتنل می گوید فیلسوف به مثابه تماشاگر مکانیک عمل می کند.فیلسوف نیز به جستجو برای رموز نهان در طبیعت می پردازد ؛اما تفاوت اساسی این دو در این است که مکانیسم موجود در طبیعت آنقدر پیچیده و پنهان است که سالها به طول می انجامد تا پیچیدگی یک  پدیده را بررسی کنیم  

چنان که  در یادداشت های گذشته نیز به آن پرداختیم برای کشف  پیچیدگی مکانیسم پنهان در طبیعت باید به قوانین حاکم طبیعت مسلط شویم . و این تنها از راه شناخت جز به حز طبیعت حاصل می گردد. ماباید آنچه رادر این قوانین پوشیده است آشکار کنیم تا بتوانیم پدیده ای را بررسی کنیم.

ژرف نگری در یک پدیده است که انسان (پژوهنده ) را به مقصود مورد نظرش می رساند . پس از این که پژوهشگر نگاهی عمیق بر پدیده انگاشت برای دستیابی به قوانین پوشیده  از فرم اندیشه ای که قبلا از آن یاد کردیم استفاده می کند ،( تجزیه ونحلیل  و خلق دوباره )تفریق و جمع کردن یک پدیده است که راه را برای فهم روشن میکند .این عمل را  تجربه می گویند.فیلسوف برای رسیدن به قوانین علمی موجود در یک پدیده، آن پدیده را دوباره خلق و تجربه می کند برای همین همواره علم به همراه آزمون تجربی اش بوده است.

بنا برنظر دکارت «اگر طبیعت را صرفا به منزله حاصل جمع پدیدارهای آن تصور کنیم و تنها ترتیب وقوع رویدادها را در فضا یا توالی زمانی آنها را دنبال کنیم  به درک طبیعت موفق نمی شویم . این اصول را در جای دیگری جز قوانین حرکت نمی توان یافت. وقتی  همه این قوانین را شناختیم  وآنها را به بیان دقیق ریاضی فروکاستیم راه آینده علم را مشخص کرده ایم».

شعار این طرح دکارت این بود که«ماده را به من بدهید تا برای شما جهانی بسازم»

آنچه که در اندیشه دکارت مشخص است محوریت نقش پژوهنده (انسان) در شناخت طبیعت است . با اندکی تغییر در فیزیک دکارتی نیوتن روشی دیگر را مطح می کند. نیوتن دیگر به امکان تحویل فیزیک به هندسه اعتقاد ندارد .نیوتن نیز در جسنجوی اصول کلی ریاضی در پدیدار های طبیعت است اما دیگر به امکان تحویل فیزیک به هندسه اعتقاد ند ارد بلکه بیشتر طرفدار استقلال کارکرد و خصلت یگانه روش پژوهش علم فیزیک است و این خصلت برروش آزمایش و استدلال استقرایی استوار است.

تفاوت نگاه نیوتن و دکارت کاملا حس میشود . دکارت از منظر یک تجربه گرای اصیل به طبیعت نگاه می کند به تعبیری سلیس تر برای هرچیزی پابانی رادر نظر دارد، درحالی که نگاه نیوتن به تحلیل نگاهی پایان ناپذیر است . او هیچ پدیده ای را مطلقا نهایی نمی شمارد بلکه به عقیده او  هر تحلیلی باز هم تحلیلی دارد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۱
مدیریت